فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 845

1. ساقی باقی ما داد صلا بسم الله

2. هر کرا هست سرانجام فنا بسم الله

3. روی ساقی بصفا سینه ما با هم صاف

4. می مصفا شده اخوان صفا بسم الله

5. شد دوا درد غذا خون جگر عشق طبیب

6. هر که جوید ز سر صدق شفا بسم الله

7. ساقی عشق گرفته است بکف ساغر درد

8. هر که دارد سر این جام بلا بسم الله

9. ایکه خواهی که نماز از سر اخلاص کنی

10. سوی حق عشق بود قبله‌نما بسم الله

11. گر دلت آرزوی عکس جمالش دارد

12. بنگر آینه سینهٔ ما بسم الله

13. منزل دوست بپرسیدم از آنشاه عرب

14. کرد اشارت بدل و گفت عنا بسم الله

15. سوی دل رفتم و گفتم که بگو یار کجاست

16. گفت اینجاست تو بیخویش درآ بسم الله

17. بر درش رفتم و گفتم که دهی بار مرا

18. گفت بگذار خود ترا و بیا بسم الله

19. فیض خواهد بره دوست روان افشاند

20. هر که دارد سر همراهی ما بسم الله


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* علم دولت نوروز به صحرا برخاست
* زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
شعر کامل
سعدی
* چنین است رسم سرای سپنج
* یکی زو تن آسان و دیگر به رنج
شعر کامل
فردوسی
* افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
* شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
شعر کامل
حافظ