فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 850

1. دل گیرد و جان بخشد آن دلبر جانانه

2. ویران چو کند بخشد صد گنج بویرانه

3. دل شد ببر دلبر جان رفت ز تن یکسر

4. وز عقل تهی شد سر کس نیست درین خانه

5. بس زلف دهد بر باد آنزلف خم اندر خم

6. بس عقل کند غارت آن نرگس مستانه

7. سویم بنگر مستان هوش و خردم بستان

8. دیوانه و مستم کن مستم کن و دیوانه

9. گه پند دهد واعظ گه توبه دهد زاهد

10. یارب که مرا افکند در صحبت بیگانه

11. غم میکشدم مطرب بر تار بزن دستی

12. دیوانه شدم ساقی در ده دو سه پیمانه

13. آن منبع آگاهی گفتا که چه میخواهی

14. گفتم که چه میخواهم جانانه و پیمانه

15. پیمانه و جانانی جانانه و پیمانی

16. این نشکندم پیمان آن از کف جانانه

17. پیمانه بکف کردم در مجمع بیهوشان

18. گویند کئی گویم دیوانهٔ فرزانه

19. تیغ ار بصدف ناید دردانه بکف ناید

20. بشکن صدف هستی ای طالب دردانه

21. ای در دل و جان من تا چند نهان از من

22. نشنیده کسی هرگز خمخانهٔ بیگانه

23. یکبار دو چارم شو روزی دو سه یارم شو

24. فیض از تو بود تا کی چون استن حنانه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلت گر به راه خطا مایلست
* ترا دشمن اندر جهان خود دلست
شعر کامل
فردوسی
* اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
* و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
شعر کامل
حافظ
* گل چه داند که درد بلبل چیست؟
* او همین کار رنگ و بو داند
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی