فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 236

1. زان سبب جان آفرینش جان روشن لطف کرد

2. تا همایون سایه‌اش را بندگی از جان کند

3. چون وجودش نیک خواه شاه جم جاه است بس

4. فرصتش بادا که نیکیهای بی پایان کند

5. نیک حال و نیک فال و نیک خوی و نیک خواه

6. نیک بخت آن کس که با وی جنبش جولان کند

7. پاک یزدان فطرت پاکش ز پاکی آفرید

8. تا تمام عمر میل صحبت پاکان کند

9. شب در ایوانی که از جاهش حکایت کرده‌اند

10. صبح کیوان فلک تعظیم آن ایوان کند

11. سخت پیمان‌تر ندید از وی جهان سست عهد

12. مرد می‌باید که با مردی چنین پیمان کند

13. گر ز معماری ندارد اطلاعی پس، چرا

14. فکر آبادی برای هر دل ویران کند

15. هر لئیمی را که بر خلق خوش او راه نیست

16. کی مشام خلق را مشکین و مشک افشان کند

17. هر کسی بر خوان هستی خورده نانش را بسی

18. خود چنین کس را خدا البته صاحب نان کند

19. هر دلی کز نعمت الوان او آسوده نیست

20. عنقریب از آتش جوعش قضا بریان کند

21. هر ز پا افتاده پیری را گرفت از لطف دست

22. من جوان مردی ندیدم کاین همه احسان کند

23. کو جوادی همچو او کاندر حق بیچارگان

24. هر چه مقدورش بود در عالم امکان کند

25. داغ دلها را به دست مرحمت مرهم نهد

26. درد جانها را ز فرط مکرمت درمان کند

27. یارب از خم‌خانه‌ات پیمانه‌اش در دور باد

28. تا فلک ساقی صفت گردد زمین دوران کند

29. خضرسان از چشمهٔ احسان هستی بخش نوش

30. جرعهٔ باقی بنوشد عمر جاویدان کند

31. بر فروغی لازم است اوصاف این بخشنده را

32. زیور دفتر نماید زینت دیوان کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
* نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
شعر کامل
مولوی
* صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
* جانب عشق عزیز است فرومگذارش
شعر کامل
حافظ
* دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
* تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
شعر کامل
حافظ