فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 435

1. ای اهل نظر کشتهٔ تیر نگه تو

2. خون همه در عهدهٔ چشم سیه تو

3. هر جا که خرامان گذری با سپه ناز

4. شاهان همه گردند اسیر سپه تو

5. ملک دل صاحب نظران زیر و زبر شد

6. زان فتنه که خفته‌ست به زیر کله تو

7. یعقوب اگر چاه زنخدان تو بیند

8. بی خود فکند یوسف خود را به چه تو

9. خورشید فروزنده شبی پرده‌نشین شد

10. کآمد به در از پرده مه چارده تو

11. زلف و رخت از بهر همین دل کش و زیباست

12. تا فرخ و میمون گذرد سال و مه تو

13. من چاره چشم تو خود هیچ ندانم

14. الا که علاجش کنم از خاک ره تو

15. گر خون مرا چشم تو بی جرم بریزد

16. بینم گنه خویش و نبینم گنه تو

17. ترسم که پس از کوشش بسیار فروغی

18. رحمی به گدایان نکند پادشه تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
* که از میان تهی بانگ می‌کند خشخاش
شعر کامل
سعدی
* رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
* که بر من و تو در اختیار نگشادست
شعر کامل
حافظ
* گوید تا تو با تویی هیچ مدار این طمع
* جهد نمای تا بری رخت توی از این سرا
شعر کامل
مولوی