فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 471

1. تا از مژهٔ دلکش تیری به کمان داری

2. هر گوشه شکاری را حسرت نگران داری

3. فرخنده پر آن مرغی کش غرقه به خون سازی

4. آسوده دل آن صیدی کش بهر نشان داری

5. هم باده‌گساران را بشکسته قدح خواهی

6. هم شاه‌سواران را بگسسته عنان داری

7. در حلقهٔ مشکینت سر رشتهٔ آزادی

8. در حلقهٔ مرجانت سرمایهٔ جان داری

9. از جعد پریشانت جمعی به پریشانی

10. وز چشم سیه مستت شهری به امان داری

11. ترسم گسلد مویت از کشمکش دلها

12. زنهار سبک می‌رو کاین بار گران داری

13. کس طاقت دیدارت زین دیده نمی‌آرد

14. آن به که جمالت را در پرده نهان داری

15. هیچ از دهن تنگت مفهوم نمی‌گردد

16. یعنی که در این معنی خلقی به گمان داری

17. هر لحظه جهان دارد از حسن تو آشوبی

18. بر چهره نقابی کش، کآشوب جهان داری

19. زان رو لب میگون را آلوده به می کردی

20. تا خون فروغی را از دیده روان داری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
* فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت
شعر کامل
حافظ
* به کسی نظر ندارد بجز آینه بت من
* که ز عکس چهره خود شده است بت پرست او
شعر کامل
مولوی
* جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
* گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
شعر کامل
سعدی