فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 74

1. تا دیدن آن ماه فروزنده محال است

2. فیروزی‌ام از اختر فرخنده محال است

3. تا زلف پراکندهٔ او جمع نگردد

4. جمعیت دل‌های پراکنده محال است

5. تا از همه شیرین دهنان چشم نپوشی

6. بوسیدن آن لعل شکرخنده محال است

7. مشکل که به دستم رسد آن لعل گهر بار

8. بر دست گدا گوهر ارزنده محال است

9. گر عشق من از پرده عیان شده عجبی نیست

10. پوشیدن این آتش سوزنده محال است

11. من در همه احوال خوشم، تا تو نگویی

12. کز بهر کسی شادی پاینده محال است

13. گر خواجه مشفق بکشد یا که ببخشد

14. الا روش بندگی از بنده محال است

15. بشنو که دم تیشه چه خوش گفت به فرهاد

16. رفتن ز سر کوی وفا، زنده محال است

17. کس در عقبش قوت رفتار ندارد

18. همراهی آن سرو خرامنده محال است

19. آگاه نشد هیچکس از بازی گردون

20. آگاهی از این گنبد گردنده محال است

21. سرمایهٔ دریای گران‌مایه فروغی

22. بی‌ابر کف خسرو بخشنده محال است

23. شه ناصردین آن که بر رای منیرش

24. تابیدن خورشید درخشنده محال است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
* هر جا که نام حافظ در انجمن برآید
شعر کامل
حافظ
* او را به چشم پاک توان دید چون هلال
* هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
شعر کامل
حافظ
* اندک اندک جمع مستان می‌رسند
* اندک اندک می پرستان می‌رسند
شعر کامل
مولوی