حافظ_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 445

1. تو را که هر چه مراد است در جهان داری

2. چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

3. بخواه جان و دل از بنده و روان بستان

4. که حکم بر سر آزادگان روان داری

5. میان نداری و دارم عجب که هر ساعت

6. میان مجمع خوبان کنی میانداری

7. بیاض روی تو را نیست نقش درخور از آنک

8. سوادی از خط مشکین بر ارغوان داری

9. بنوش می که سبکروحی و لطیف مدام

10. علی الخصوص در آن دم که سر گران داری

11. مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما

12. مکن هر آن چه توانی که جای آن داری

13. به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست

14. به قصد جان من خسته در کمان داری

15. بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود

16. که سهل باشد اگر یار مهربان داری

17. به وصل دوست گرت دست می‌دهد یک دم

18. برو که هر چه مراد است در جهان داری

19. چو گل به دامن از این باغ می‌بری حافظ

20. چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
* در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
شعر کامل
حافظ
* تابر آمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل
* پنجه های دست مردم سر فرو کرد از چنار
شعر کامل
فرخی سیستانی
* مردم سپند بر سر آتش نهند و تو
* آتش زدی به عالم از آن خال چون سپند
شعر کامل
فروغی بسطامی