حزین لاهیجی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 38 : قصیده در پند و اندرز و بی وفایی دنیا

1. هر چند که دنیاست ره و ما همه راهی

2. افتاده مرا زورق هستی به تباهی

3. پوشیده شب ظلمت گیتی، گهرم را

4. من چشمۀ حیوانم و هند است سیاهی

5. یا هست مضيّق تن و من یوسف زندان

6. یا خود من و چرخیم به هم، یونس و ماهی

7. یا انجم سطع فلک و صبح جهانم

8. از اشک سحرگاهی و از آه پگاهی

9. انصاف به دیوان که جویم به که نالم؟

10. دعوی ز من و از فلک سفله گواهی

11. من دانم و دل کز ستم دهر چه دیدم

12. دل آینۀ صورت حال است كماهی

13. بر گوهر من رفته ستم در خزف آباد

14. نه حسرت مالی ست نه اندیشۀ جاهی

15. هر لحظه بود نفرتم از دهر فزونتر

16. تا هست در اقطار جهان، آمر و ناهی

17. اسباب مساعد نشد، ایّام معاون

18. ورنه نیم از روی خرد، مُخطی و ساهی

19. صد پلّه فرود آورد از قدر مقامم

20. گر عقل خطابم دهد ادراک پناهی

21. من نورم و اجرام طبیعی همه ظلمت

22. یکجا نشود جمع سفیدیّ و سیاهی

23. یاور نه و اسباب تنافر همه حاضر

24. در عهد من آماده بود هر چه بخواهی

25. بی گرز و کمند از کف رستم چه گشاید؟

26. رایج به زر و سیم شود سکّۀ شاهی

27. با جوهر ذاتی چه کند سام تهی دست؟

28. جان مفت دهد، تیغ ز کف داده سپاهی

29. فرزین چو گشادی ندهد فيل شود مات

30. هر کس به حریفی ست درین عرصه، مباهی

31. گر جذبۀ بيجاده عنان گیر نگردد

32. جنبش ز مقامی نکند، قوّت کاهی

33. در پیچ و خم غم، گسلد رشتۀ عمرش

34. رستم نرسد گر به سر بیژن چاهی

35. انتاج محال است ز شکلی که عقیم است

36. تدبیر چه سازد به قضایای الهی

37. معنی نبود در رقم دفتر ایّام

38. تاریخ جهان است پر از قصّۀ واهی

39. کودک نیم ای چرخ که بازم به تو لعبت

40. اقبال تو خوش باد به اصحاب ملاهی

41. ته کاسۀ جم روزیِ این گرسنه چشمان

42. ارزانی این تاجوران تخت و کلاهی

43. سختی ز تو، از صبر قوی پنجه تحمّل

44. خصمی ز تو، از دیدۀ من خیر نگاهی

45. پایان نبود بخل تو و همّت ما را

46. ابعاد مجرّد نپذیرند تناهی

47. از قسمت افلاک حزین، این گله بگذار

48. از بیش و کم آن نفزایی و نه کاهی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صد بار جان بدادم وز پای درفتادم
* بار دگر بزادم چون بانگ تو شنودم
شعر کامل
مولوی
* گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
* در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است
شعر کامل
حافظ
* غیر حق را می دهی ره در حریم دل چرا؟
* می کشی بر صفحه هستی خط باطل چرا
شعر کامل
صائب تبریزی