جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1021

1. من آن نیم که زبان را به هرزه آلایم

2. به مدح و ذمّ خسان نوک خامه فرسایم

3. حدیث سفله خزف عقد گوهرست سخن

4. زهی سفه که من این را به آن بیارایم

5. به ژاژخایی ام از دست رفت مایۀ عمر

6. کنون ز حسرت آن پشت دست می خایم

7. ز شَعرِ شِعر کزین بیش بافتم امروز

8. جز آب دیده و خون جگر نپالایم

9. فضای ملک سخن گرچه قاف تا قانست

10. ز فکر قافیه هر لحظه تنگ می آیم

11. سخن چو باد و من از فاعلات و مفعولات

12. ذراع کرده شب و روز باد پیمایم

13. سحر به ناطقه گفتم که ای به رغم حسود

14. به کارگاه سخن کشته کارفرمایم

15. کشم به طبع سخن سنج رنج رخصت ده

16. که سر به جیب خموشی کشم بیاسایم

17. جواب داد که جامی تو گنج اسراری

18. روا مدار کزین گنج قفل نگشایم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باز خون دلم از دیده روان خواهد شد
* چشمم از هر مژه خونابه فشان خواهد شد
شعر کامل
جامی
* در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
* این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
شعر کامل
حافظ
* داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار
* مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست
شعر کامل
سعدی