جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1117

1. دادیم دست چو دیدی به ره خود بستم

2. تا نیفگندی از پا نگرفتی دستم

3. گرچه شد سوده مرا پای به راه طلبت

4. کردم از تارک سر پای و ز پا ننشستم

5. یک سرِ ناخنم از سینه نماندست درست

6. بس که از دستِ غمت سینه به ناخن خستم

7. هستیم شد همه در راه تمنای تو نیست

8. نیستم جز به تمنّای تو هرجا هستم

9. داشت در تفرقه غم های پراگنده مرا

10. بر تو عاشق شدم و از همه غمها رَستم

11. هر زمان در صفت حسن تو همچون جامی

12. بر سرِ لوح سخن نقش دگر می بستم

13. چون رخ خوب تو دیدم ز همه شرمنده

14. پاره کردم ورق خویش قلم بشکستم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست
* دمیده سنبلت از برک نسترن چه خوشست
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* ز مستی های شوق آن بلبل شوریده احوالم
* که نشناسد اگر صد بار بیند آشیانش را
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* با صبح بگویید که بیوقت مزن دم
* امشب شب وصل است نگه دار نفس را
شعر کامل
کمال خجندی