جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1277

1. به بستان می گذر وز چهره گل ها را خجل می کن

2. همی زن خنده وز لب غنچه ها را منفعل می کن

3. بحل کردن چه خواهی چون کُشی ما را کسی بر تو

4. ندارد حکم هم خود می کُش و هم خود بحل می کن

5. نشاید منزل تو ز آب و گل گاهی که می آیی

6. گذر بر دیده ره بر سینه جا در جان و دل می کن

7. مزاجت منحرف می بینم ای خلوت نشین گاهی

8. به کوی نیکوان کسبِ هوای معتدل می کن

9. لبم را با لب او متصل کردی خیال ای دل

10. چه جان افزا خیالی کردی این را متّصل می کن

11. نشان پاش تا ماند پی بوسیدن ای دیده

12. به هر راهی که آن مه می رود از گریه گل می کن

13. دلت زان بت پُر ای جامی به کعبه رو چه می آری

14. بدین دل روی در بت خانۀ چین و چگل می کن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از ما گله بی ثمری کس نشنیده است
* هر چند که چون بید سراپای زبانیم
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز خون خاک دریا شد و دشت کوه
* ز بس کشته افگنده از هر گروه
شعر کامل
فردوسی
* بد و نیک هم بگذرد بی‌گمان
* رهایی نباشد ز چنگ زمان
شعر کامل
فردوسی