جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 144

1. گفتمش ای سنگدل عهد تو سستست از نخست

2. گفت تا کی گوییَم در روی چندین سخت و سست

3. گفتمش در عاشقی ما رندیم و بی باکیم و مست

4. گفت در عاشق کُشی ما نیز چالاكیم و چُست

5. گفتمش در خاک محنت دانه می پاشم ز اشک

6. گفت ازین تخم و زمین جز سبزۀ حسرت نرُست

7. گفتمش عُمریست می جویم ز لعلت کام دل

8. گفت عاشق نیست آن کز دوست کام خویش جُست

9. گفتمش گل را به باغ این سرخ رویی از کجاست

10. گفت کز خون دل غنچۀ ز رشکم چهرۀ شست

11. گفتمش سررشته ای خواهم به کف سویت کشان

12. گفت این سررشته گر اهل دلی در دست تست

13. گفتم از سنگ جفایت خاطر جامی شکست

14. گفت چون بر شیشه آید سنگ کی ماند درست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در گلستانی که آن سرو میان باریک هست
* سرو را در دیده باریک بین اندام نیست
شعر کامل
محتشم کاشانی
* چو گل شکفته بدم پیش ازین ز شادی وصل
* به غم فرو شدم اکنون بنفشه‌وار دریغ
شعر کامل
عطار
* خاطرت از شکوه ما کی پریشان می شود؟
* زلف پر کرده است از حرف پریشان گوش تو
شعر کامل
صائب تبریزی