جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 15

1. ریزم ز مژه کوکب بی ماه رُخت شب ها

2. تاریک شبی دارم با این همه کوکب ها

3. چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو

4. از بوسۀ پیکانش شد آبله ام لب ها

5. از بس که گرفتاران مُردند به کوی تو

6. بادش همه جان باشد، خاکش همه قالب ها

7. از تاب و تب هجران گفتم سخن وصلت

8. بود این هذیان آری خاصیّت آن تب ها

9. تا دست برآوردی زان غمزه به خونریزی

10. بر چرخ رود هر دم از دست تو یارب ها

11. شد نسخ خط یاقوت اکنون همه رعنایان

12. تعليم خط از لعلت گیرند به مکتب ها

13. جامی که پی مذهب اطراف جهان گشتی

14. با مذهب عشق تو گشت از همه مذهب ها


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
* چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
شعر کامل
سعدی
* آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
* جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست
شعر کامل
سنایی
* ازنشاط اهل دل ظاهرپرستان غافلند
* پسته دایم در میان پوست خندان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی