جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1514

1. نی کیست همدمی شده از خویشتن تھی

2. چون سالكان ز سیرِ مقاماتش آگهی

3. آزرده ای که نالۀ جانسوز می کند

4. هر جاز پای تا سرش انگشت می نهی

5. سوراخ ها به سینۀ نی بهر آن کنند

6. تا دم به دم ز ناله دل خود کند تهی

7. خفته ز بانگ می جهد از جا تو مرده ای

8. گر در سماع بانگِ نی از جا نمی جھی

9. دمساز نی شدم که بنالم چو شد بلند

10. آهنگ ناله ام دَمِ نی کرد کوتھی

11. خودرسته نی که رست ز خود زان همی زند

12. این راه بی خودی که تو یک دم ز خود رهی

13. جامی زنالۀ دل ِافگار خود مگر

14. آگه نیی که نالۀ نی شرح می دهی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی
* ببین برای که ای بی‌وفا کرا کشتی
شعر کامل
محتشم کاشانی
* شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
* که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
شعر کامل
حافظ
* این گردباد نیست که بالا گرفته است
* از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است
شعر کامل
صائب تبریزی