جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 216

1. وَه که باز از كف من دامن مقصود برفت

2. یار دیر آمده از پیش نظر زود برفت

3. تن که آزردۀ تیغ ستمش بود نماند

4. جان که آویزۀ بند کمرش بود برفت

5. وعده می کرد که دیگر نروم راه فراق

6. تا چه کردم که نه بر موجب موعود برفت

7. دل که از خون رخم اندود برو گو که خوشم

8. که به بازار غم آن قلب زراندود برفت

9. بود خشنودیش آن کز غم او جان بدهم

10. لله الحمد کزین غمزده خشنود برفت

11. خبر فرقت او داد و شد آواره رقیب

12. زد به ویرانۀ ما آتش و چون دود برفت

13. جگری شد رُخ جامی که ز غم کاهی بود

14. بس کش از دیده سرشک جگر آلوده برفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آسیای فلک از آب مروت خالی است
* تا دلت چاک چو گندم نشود نان مطلب
شعر کامل
صائب تبریزی
* گرد مشکست که گرد گل رویت بدمید
* یا بنفشه‌ست که پیرامن نسرین بگرفت
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* جز روی او که در عرق شرم غوطه زد
* یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است
شعر کامل
صائب تبریزی