جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 335

1. سبزۀ نو که ز گلزار رُخت سر زده است

2. رقم نسخ گل از غالیۀ تر زده است

3. چون خط سبز تو یک حرف ندیدست صبا

4. عمرها دفتر گل گرچه به هم برزده است

5. خط مشکین تو دودیست کز آتش برخاست

6. آه ازین دود که آتش به جهان درزده است

7. داشت مقصود هواداریِ سرو تو صبا

8. زان همه مشت که بر فرق صنوبر زده است

9. دست مشاطه جدا به که کنند از شانه

10. که چرا شانه در آن جعد معنبر زده است

11. گرنه نایابی کام دل ما خواست لبت

12. قفل ياقوت چه بر حُقّۀ گوهر زده است

13. جامی از لعل تو هرگز نزده ساغر عیش

14. کش نه سنگین دل تو سنگ به ساغر زده است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر مرگ دادست بیداد چیست
* ز داد این همه بانگ و فریاد چیست
شعر کامل
فردوسی
* شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
* تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
شعر کامل
سعدی
* به آب و رنگ تیغش برده تفضیل
* چو نیلوفر هم از دجله هم از نیل
شعر کامل
نظامی