جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 363

1. روی خوش تو مطلع وجه صباحتست

2. خط لب تو سبزی خوان ملاحتست

3. هر گوهر سخن که گذشتست بر لبت

4. دُرّی به لب فتاده ز بحر فصاحتست

5. دل شد جراحت از تو و این اشک سرخ من

6. خونابه ای که گشته روان زان جراحتست

7. راحت کف است پیش عرب چون کفم به کف

8. حالی کنم خروش که وه این چه راحتست

9. جنبیدن از درِ تو نیارد به هیچ باب

10. صوفی که عمر برده به سر در سیاحتست

11. افتاده زخم خوردۀ تیغت ز خود خلاص

12. چون منعمی که خفته پیِ استراحتست

13. چون ساحت درِ تو ندیدست هیچ جای

14. جامی که کرده روی زمین را مساحتست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شبی چون شبه روی شسته بقیر
* نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
شعر کامل
فردوسی
* به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست
* ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* حیفم آید به قلم نام لبت برد دریغ
* که به صد قرن از آن طرفه کمان نتوان ساخت
شعر کامل
کمال خجندی