جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 49

1. عشق باید کز دو عالم فرد سازد مرد را

2. درد این معنی نباشد مردم بی درد را

3. وعدۀ غم می دهد یار و نداند این قدر

4. کین نوید عیش باشد جان غم پرورد را

5. هر کجا گردد ز رویش حُسن را هنگامه گرم

6. گِرد گشتن کی رسد خورشید عالم گرد را

7. بی خود افتادم چو خوردم شربت هجران بلی

8. جز چنان خوابی کجا لایق بود این خورد را

9. لاله نیمی سرخ و نیمی زرد روید از گِلم

10. چون برم با خاک اشک سرخ و روی زرد را

11. گرچه گشتم خاک راه او بحمدالله که باد

12. از سرِ راهش سوی دیگر نبرد این گرد را

13. برد جامی را به کویش سیل اشک اما چه قدر

14. در چنان بستانی این خاشاک آب آورد را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
* آری شود ولیک به خون جگر شود
شعر کامل
حافظ
* گرد لبت بنفشه از آن تازه و تر است
* کآب حیات می‌خورد از جویبار حسن
شعر کامل
حافظ
* ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید
* هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
شعر کامل
حافظ