جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 541

1. مرا به کوی تو خواهم که خانه ای باشد

2. زبهر آمدن آنجا بهانه ای باشد

3. گذاشتم دل صد پاره را به خاک درت

4. که پیش تیر تو از من نشانه ای باشد

5. من آن نیم که عنان گیریت توانم کرد

6. مرادم از تو همین تازیانه ای باشد

7. چه بیم زآتش دوزخ که گفت واعظ شهر

8. که آن ز شعلۀ شوقت زبانه ای باشد

9. ز خوبی تو به هر جا حکایتی گفتند

10. حدیث یوسف مصری فسانه ای باشد

11. مپوش عارض و خال از دل رمیدۀ من

12. که مرغ زندۀ بی آب و دانه ای باشد

13. سگیست جامی و جایش همیشه خاکِ درت

14. نه آن سگی که به هر آستانه ای باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می‌کشم مستانه بارت بی‌خبر
* همچو اشتر زیر بارم روز و شب
شعر کامل
مولوی
* عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
* چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا
شعر کامل
مولوی
* رنگ خون دشمنان بر پیکر شمشیرشان
* راست گویی چون شقایق رسته بر نیلوفرست
شعر کامل
امیر معزی