جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 852

1. زان میان گم کرده ام سررشتۀ تدبير خویش

2. كاش مویی بخشی ام از زلفِ چون زنجیر خویش

3. وه چه شیرینست لعلت گوییا آمیخته است

4. شیرۀ جان های شیرین دایه ات با شیر خویش

5. نقش بند چین که در بتخانه صورت می نگاشت

6. پیش رویت بر زمین زد خامۀ تصویر خویش

7. تیرت آمد بر دل و من نیم کشته منتظر

8. مانده ام باشد که آیی از قفای تیر خویش

9. همدم یاران تو خوش در محنت آباد وصال

10. مانده تنها من درین غمخانۀ دلگیر خویش

11. خواستم عمری به کویت عذرِ تقصیر وفا

12. همچنان شرمنده ام پیش تو از تقصیر خویش

13. بنده جامی پیر شد همچون غلامان بر درت

14. رحمی ای شاهِ جوانان بر غلامِ پیر خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل شکسته به دست آر کز ریاض جهان
* همیشه سبز صنوبر به اعتبار دل است
شعر کامل
صائب تبریزی
* گر چه روزی تیره تر از شام غم باشد مرا
* در دل روشن صفای صبحدم باشد مرا
شعر کامل
رهی معیری
* ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
* لطایف حکمی با کتاب قرآنی
شعر کامل
حافظ