جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 881

1. نه به لطف از ستم دوست توان یافت خلاص

2. نه به صبر از الم دوست توان یافت خلاص

3. ای که گویی که به عشرت رهی از غم حاشا

4. که به عشرت ز غم دوست توان یافت خلاص

5. جور او هر نفسی بیش و وفا کم باشد

6. مشکل از بیش و کم دوست توان یافت خلاص

7. روز و شب همدم او باش که از مرده دلی

8. چون مسیحا ز دم دوست توان یافت خلاص

9. دیده را چون رسد از گریۀ هجران رمدی

10. زان به خاک قدم دوست توان یافت خلاص

11. زین همه نقش خطا بر ورق دهر زده

12. به معنبر قدمِ دوست توان یافت خلاص

13. جامیا دیده به ره دار که از خشک لبی

14. به نمی از قلم دوست توان یافت خلاص


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کیست در این شهر که او مست نیست
* کیست در این دور کز این دست نیست
شعر کامل
مولوی
* روزگاریست که سودای بتان دین من است
* غم این کار نشاط دل غمگین من است
شعر کامل
حافظ
* گر زیر درخت گل باز آنی و بنشینی
* هر باد که برخیزد گل بر سر گل ریزد
شعر کامل
کمال خجندی