جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 947

1. شتربانا مبند امروز محمل

2. مرا باری چنین مپسند بر دل

3. نمی شاید کنون بارِ سفر بست

4. که شد راه از سرشک عاشقان گِل

5. نه پای رفتن و نی رای بودن

6. مبادا کار کس زین گونه مشکل

7. حبیبی راحل وَالْقَلب هایم

8. و روحی ذاهب والدّمع سايل

9. تن از همراهی او ماند محروم

10. ولی جان می رود منزل به منزل

11. الا ای بادِ شبگیری گذر کن

12. على تلک المنازل و المراحل

13. بگو با دلبرِ محمل نشینم

14. که ای نوشینْ لب شیرین شمایل

15. ز رنج ره مبادت هیچ آسیب

16. به کامت هرچه خواهی باد حاصل

17. سحرگه چون شود عزم رحيلت

18. مباش از نالۀ شبگیر غافل

19. بیا کز درد و غم هستم فتاده

20. به خاک و خون چو مرغ نیم بسمل

21. تو می نوشی به طرف دشت و جامی

22. به کُنج محنت و غم زهر قاتل


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
* کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
شعر کامل
مولوی
* از دم سرد خزان بر گل صد برگ نرفت
* آنچه بر زخم من از مرهم کافور آمد
شعر کامل
صائب تبریزی
* بدان را نوازش کن ای نیکمرد
* که سگ پاس دارد چو نان تو خورد
شعر کامل
سعدی