جامی_هفت اورنگسلسلةالذهب (فهرست)

قسمت 9 - در بیان عشق و رهایی از خودپرستی

1. قصهٔ عاشقان خوش است بسی

2. سخن عشق دلکش است بسی

3. تا مرا هوش و مستمع را گوش

4. هست، ازین قصه کی شوم خاموش؟

5. هر بن موی، صد دهانم باد!

6. هر دهان، جای صد زبانم باد!

7. هر زبانی به صد بیان گویا

8. تا کنم قصه‌های عشق املا

9. آنکه عشاق پیش او میرند،

10. سبق زندگی از او گیرند،

11. تا نمیری نباشی ارزنده

12. که به انفاس او شوی زنده

13. هست ازین مردگی مراد مرا

14. آنکه خواهند صوفیان به فنا

15. نه فنایی که جان ز تن برود

16. بل فنایی که ما و من برود

17. شوی از ما و من به کلی صاف

18. نشود با تو هیچ چیز مضاف

19. نزنی هرگز از اضافت دم

20. از اضافت کنی چون تنوین رم

21. هم ز نو وارهی و هم ز کهن

22. نگذرد بر زبانت گاه سخن:

23. «کفش من»، «تاج من»، «عمامهٔ من»

24. «رکوهٔ من»، «عصا و جامهٔ من»

25. زآنکه هر کس که از منی وارست

26. یک من او را هزار من بارست

27. صد من‌اش بار بر سر و گردن،

28. به که یک بار بر زبانش من!


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا عقیق تو باید شکر چه سود کند
* مرا جمال تو باید قمر چه سود کند
شعر کامل
مولوی
* عقل ار چه شگرف کدخداییست
* بی خوان تو آب و نان ندارد
شعر کامل
مولوی
* مریز اشکِ من ای چشم خون گرفته که خواهم
* کنم نثار رهش آن دُر ِنسفتۀ خود را
شعر کامل
جامی