کمال‌الدین اسماعیل_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 26 - و قال ایضاً

1. لبالبست دهانم زماجرایی چند

2. که جز که با لب خود با کسی نیارم گفت

3. شکایتی که از ابنای عصر هست مرا

4. بگویم و نکنم شرم، نی نیارم گفت

5. زبان زنطق فرو بسته ام بمهر سکوت

6. نه آنکه طبع ندارم، بلی نیارم گفت

7. زیم آنکه نماندست دوستی محرم

8. ز صد هزار غم دل یکی نیارم گفت

9. بترک شعر بگفتم، چرا؟ از آنکه دروغ

10. ز حد ببردم و یک راست می نیارم گفت

11. سزای یک یکشان آنچنان که من دانم

12. کسی نداند گفتن، ولی نیارم گفت

13. سخن چگونه توان گفت کاهل این ایّام

14. سزای مدح نیند و هجی نیارم گفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوش
* کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است
شعر کامل
حافظ
* هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد
* گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
شعر کامل
سعدی
* خموش باش که گفتی بسی و کس نشنید
* که این دهل ز چه بام‌ست و این بیان ز کجا
شعر کامل
مولوی