خاقانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 164

1. آن را که غم‌گسار تو باشی چه غم خورد

2. و آن را که جان توئی چه دریغ عدم خورد

3. شادی به روی آنکه به روی تو جام می

4. از دست غم ستاند و بر یاد غم خورد

5. بر درگه تو ناله کسی را رسد که او

6. چون کوس هرچه زخم بود بر شکم خورد

7. هرکس که پای داشت به عشق تو هر زمان

8. از دست روزگار دوال ستم خورد

9. عشق تو بر سر مه عشاق آب خورد

10. گر مرد اوست بر سر ابدال هم خورد

11. زلف تو کافری است که هر دم به تازگی

12. خون هزار کس خورد آنگه که کم خورد

13. عالم تو را و گوئی خاقانی آن ماست

14. او آن حریف نیست کز این گونه دم خورد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
* عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
شعر کامل
حافظ
* شد کاسه دریوزه همه ناف غزالان
* تا نکهت آن زلف به صحرای ختن رفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
* که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد
شعر کامل
حافظ