خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 179

1. ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست

2. در حیا از چشم من هر ابر نیسانی که هست

3. باز داده خط بخون وز شرمساری گشته آب

4. جام یاقوت ترا هر راح ریحانی که هست

5. نرگس سرمست مخمور تو بیمارست از آن

6. سر در افکندست زلفت از پریشانی که هست

7. خاتم لعل ترا چون شد مسخر ملک جم

8. صید زلفت گشت هر دیو سلیمانی که هست

9. راستی را بندهٔ شمشاد بالای توام

10. ورنه من آزادم از هر سرو بستانی که هست

11. لشکر عشق توام تا خیمه زد در ملک دل

12. کس درو منزل نمی‌سازد ز ویرانی که هست

13. چون شود یاقوت لؤلؤ پرورت گوهرفشان

14. آب گردد از حیا هر گوهر کانی که هست

15. هندوی آتش پرست کافر زلفت مقیم

16. خون خلقی می‌خورد از نا مسلمانی که هست

17. در دلت مهر از چه رو جویم چو می‌دانم که چیست

18. بنده را بیدل چرا گوئی چو می‌دانی که هست

19. ناشنیده از کمال حسن لیلی شمه‌ئی

20. عیب مجنون می‌کند دانا ز نادانی که هست

21. چشم خواجو چون شود دور از رخت گوهرفشان

22. اوفتد خون در دل هر لعل رمانی که هست

23. روح را در حالت آرد چون شود دستانسرای

24. بلبل بستان طبعش از خوش الحانی که هست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است
* از تیر راستی و کجی از کمان خوش است
شعر کامل
صائب تبریزی
* حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
* زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت
شعر کامل
حافظ
* مژگان تو دل را هدف تیر ستم ساخت
* ابروی تو جان را سپر تیغ بلا کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی