خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 264

1. دل من باز هوای سر کوئی دارد

2. میل خاطر دگر امروز بسوئی دارد

3. هیچ دارید خبر کان دل سرگشتهٔ من

4. مدتی شد که وطن بر سر کوئی دارد

5. بگسست از من و در سلسله موئی پیوست

6. که دل خلق جهان در خم موئی دارد

7. ایکه از سنبل مشکین توعنبر بوئیست

8. خنک آن باد که از زلف تو بوئی دارد

9. ما بیک کاسه چنین مست و خراب افتادیم

10. حال آن مست چه باشد که سبوئی دارد

11. شاخ را بین که چه سرمست برون آمده است

12. گوئیا او هم ازین باده کدوئی دارد

13. ایکه گوئی که مکن خوی بشاهد بازی

14. هر کرا فرض کنی عادت و خوئی دارد

15. خیز چون پرده ز رخسار گل افکند صبا

16. روی گل بین که نشان گل روئی دارد

17. خوش بیا برطرف دیدهٔ خواجو بنشین

18. همچو سروی که وطن برلب جوئی دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند
* زلف و رخت ز نسترن و لاله رسته‌اند
شعر کامل
اوحدی
* اندرین شهر دلم بستهٔ گندم گونیست
* ورنه صد شهر چنین را به جوی نفروشم
شعر کامل
اوحدی
* برو ای ساده دل این پنبه را بر داغ دیگر نه
* درین ابر تنک خورشید ما پنهان نمی ماند
شعر کامل
صائب تبریزی