خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 449

1. گوئی بت من چون ز شبستان بدر آید

2. حوریست که از روضهٔ رضوان بدر آید

3. دیگر متمایل نشود سرو خرامان

4. چون سرو من از خانه خرامان بدر آید

5. هر صبحدم آن ترک پری رخ ز شبستان

6. چون چشمهٔ خورشید درخشان بدر آید

7. آبیست که سرچشمه‌اش از آتش سینه‌ست

8. اشکم که ازین دیدهٔ گریان بدر آید

9. تا کی کشم از سوز دل این آه جگر سوز

10. هر چند که دود از دل بریان بدر آید

11. شرطست نه بر چشمه که بر چشم نشانند

12. مانند تو سروی که ز بستان بدر آید

13. زینسان که دلم در رسن زلف تو آویخت

14. باشد که از آن چاه ز نخدان بدر آید

15. گر نرگس خونخوار تو خون دل من ریخت

16. شک نیست که بس فتنه ز مستان بدر آید

17. آید همه شب زلف سیاه تو بخوابم

18. تا خود چه ازین خواب پریشان بدر آید

19. از کوی تو خواجو بجفا باز نگردد

20. بلبل چه کند گر ز گلستان بدر آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست
* که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست
شعر کامل
سعدی
* نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
* که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
شعر کامل
سعدی
* سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
* عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست
شعر کامل
حافظ