خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 552

1. گر چه تنگست دلم چون دهن خندانش

2. دل فراخست در آن سنبل سرگردانش

3. هر کجا می‌رود اندر دل ویران منست

4. گنج لطفست از آن جای بود ویرانش

5. برو ای خواجه مرا چند ملامت گوئی

6. هر که در بحر بمیرد چه غم از بارانش

7. درد صاحبنظران را بدوا حاجت نیست

8. عاشق آنست که هم درد بود درمانش

9. هدف ناوک او سینهٔ من می‌باید

10. تا بجای مژه در دیده کشم پیکانش

11. هر که را دست دهد طلعت یوسف در چاه

12. خوشتر از مملکت مصر بود زندانش

13. حاصل از عمر گرامی چو همین یک نفسست

14. اگرت هم نفسی هست غنیمت دانش

15. در ره عشق مسلمان نتوان گفت او را

16. که به کفر سر زلفت نبود ایمانش

17. پیش روی تو چه حاجت که بود شمع بپای

18. چون بمجلس بنشینی نفسی بنشانش

19. کشتی از ورطهٔ عشقت نتوان برد برون

20. زانکه بحریست که پیدا نبود پایانش

21. میل خواجو همه خود سوی عراقست مگر

22. صبر ایوب خلاصی دهد از کرمانش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
* حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
شعر کامل
سعدی
* گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
* دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
شعر کامل
هاتف اصفهانی
* زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار
* که عقل کل به صدت عیب متهم دارد
شعر کامل
حافظ