خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 751

1. خویش را در کوی بیخویشی فکن

2. تا ببینی خویشتن بی خویشتن

3. جرعه‌ئی برخاک می خواران فشان

4. آتشی در جان هشیاران فکن

5. هر کرا دادند مستی در ازل

6. تا ابد گو خیمه بر میخانه زن

7. مرغ نتواند که در بندد زبان

8. صبحدم چون غنچه بگشاید دهن

9. باد اگر بوی تو بر خاکم دمد

10. همچو گل برتن بدرانم کفن

11. از تنم جز پیرهن موجود نیست

12. جان من جانان شد و تن پیرهن

13. آنچنان بدنام و رسوا گشته‌ام

14. کز در دیرم براند بر همن

15. سر عشق از عقل پرسیدن خطاست

16. روح قدسی را چه داند اهرمن

17. جز میانش بر بدن یک موی نیست

18. وز غم او هست یک مویم بدن

19. باغبان از نالهٔ ما گومنال

20. ما نه امروزیم مرغ این چمن

21. معرفت خواجو ز پیر عشق جوی

22. تا سخن ملک تو گردد بی سخن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زردرویی می کشم چون نی ز همراهان خویش
* من که از ذوق سفر هرگز کمر نگشاده ام
شعر کامل
صائب تبریزی
* برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
* بگذار تا ببینم که که می‌زند به تیرم
شعر کامل
سعدی
* بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
* کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
شعر کامل
حافظ