خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 921

1. گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی

2. گفتم منم غریبی از شهر آشنائی

3. گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری

4. گفتم بر آستانت دارم سر گدائی

5. گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی

6. گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی

7. گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی

8. گفتم بمی پرستی جستم ز خود رهائی

9. گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی

10. گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی

11. گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی

12. گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی

13. گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم

14. گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی

15. گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی

16. گفتم از آنکه هستم سرگشته‌ئی هوائی

17. گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند

18. گفتم حدیث مستان سری بود خدائی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هرکس زخوان قسمت خود رزق می خورد
* از کم بضاعتی خجل ازمیهمان مباش
شعر کامل
صائب تبریزی
* کلک حافظ شکرین میوه نباتیست به چین
* که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این
شعر کامل
حافظ
* ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
* میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست
شعر کامل
مولوی