محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 23

1. به افسون محو کردی شکوه‌های بیکرانم را

2. بهرنوعی که بود ای نوش لب بسی زبانم را

3. به نیکی می‌بری نامم ولی چندان بدی با من

4. که گم می‌خواهی از روی زمین نام و نشانم را

5. به این خوش دل توان بودن که بهر مصلحت با من

6. نمائی دوستی و دوست داری دشمنانم را

7. گمانم بود کاخر آشنائی بر طرف سازی

8. شدی بیگانه خوش تا یقین کردی گمانم را

9. چو رنجانید یاران را به جان نتوان نشست ایمن

10. خبر کن ای صبا زین نکته باری نکته دانم را

11. چو بلبل زان نکردم باز میل گلشن کویت

12. که چون رفتم به زاغان دادی ای گل آشیانم را

13. اگر فرمان برد دل محتشم من بعد باخوبان

14. من و بیگانگی کین آشنائی سوخت جانم را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بدخواه تو خود را به بزرگی چو تو داند
* لیکن مثلست آنکه چناری و کدویی
شعر کامل
انوری
* اندرین شهر دلم بستهٔ گندم گونیست
* ورنه صد شهر چنین را به جوی نفروشم
شعر کامل
اوحدی
* چند باشی همچو خون مرده پنهان زیر پوست؟
* همتی کن، پوست را بشکاف بر خود چون انار
شعر کامل
صائب تبریزی