محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 242

1. دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود

2. یک جرعه از وصال چشیدیم و بس نبود

3. شد درد دل فزون که به عیسی دمی چنان

4. دل خسته‌ای چنین دو نفس هم نفس نبود

5. بختم ز وصل یک دمه آن مرهمی که ساخت

6. تسکین ده جراحت چندین هوس نبود

7. ظل همای وصل که گسترده شد مرا

8. بر سر به قدر سایهٔ بال مگس نبود

9. بردی مرا به نقش وفا نقد جان ز دست

10. این دستبرد جان کسی حد کس نبود

11. در گرمی وصال تمامم بسوختی

12. این نیم لطف از تو مرا ملتمس نبود

13. گر پشت دست خویش گزد محتشم سزد

14. جز یک دمش به وصل تو چون دسترس نبود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم
* اگر موافق تدبیر من شود تقدیر
شعر کامل
حافظ
* ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
* گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
شعر کامل
سعدی
* گر چشم سیه مست تو تحریک نمی‌کرد
* آب مژه بیدار نمی‌ساخت ز خوابم
شعر کامل
فروغی بسطامی