محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 248

1. در شکار امروز صید آهوان او که بود

2. وانکه تیر غمزه می‌خورد از کمان او که بود

3. مردمی با مردم آهو شکار او که کرد

4. جان فشان پیش خدنگ جانستان او که بود

5. از هواداران نگهبان سپاه او که گشت

6. وز وفاداران نگهدار سگان او که بود

7. تیر مژگان در کمان ابروان چون می‌نهاد

8. در میان جان هدف ساز نشان او که بود

9. کشتکان چو بستهٔ فتراک خوبان می‌شدند

10. زان میان دلبسته موی میان او که بود

11. شب که از جولان عنان برتافت همچون آفتاب

12. در رکاب او که رفت و همعنان او که بود

13. محتشم چون از سگان افتاد امشب جدا

14. آن که در افغان نیامد از فغان او که بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
* غلام همت سروم که این قدم دارد
شعر کامل
حافظ
* پا کشیدن مشکل است از خاک دامنگیر عشق
* هر که را چون سرو اینجا پای در گل ماندماند
شعر کامل
صائب تبریزی
* چون سرو اگر چنانکه سرافرازیت هواست
* چون نی بقصد بی سر و پایان کمر مبند
شعر کامل
خواجوی کرمانی