محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 250

1. سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود

2. فغان کز چشم او آخر فتادم از گناه خود

3. نمی‌دانم چرا برداشت از من سایهٔ رحمت

4. سهی سروی که دارد عالمی را رد پناه خود

5. کشد شمشیر و گوید سر مکش از من معاذالله

6. گدائی را چه حد سرکشی با پادشاه خود

7. میندیش از جزا هرچند فاشم کشته‌ای ای مه

8. که من خود هم اگر باشم نخواهم شد گواه خود

9. شب عید است و مه در ابر و مه جویندگان در غم

10. تو خود بر طرف با می برشکن طرف کلاه خود

11. به جرمی کاش پیشش متهم گردم که هر ساعت

12. به دست و پایش افتم معذرت خواه از گناه خود

13. چو من از دولت قرب ارچه دوری محتشم میرو

14. به این امید گاهی بر در امید گاه خود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مجال صبر تنگ آمد به یک بار
* حدیث عشق بر صحرا فکندم
شعر کامل
سعدی
* کسی با شوق روحانی نخواهد ذوق جسمانی
* برای گلبن وصلش رها کن من و سلوی را
شعر کامل
عطار
* شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع
* در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
شعر کامل
رهی معیری