محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 407

1. بهر دعا از درت چون به درون آمدم

2. قوت نطقم نماند لال برون آمدم

3. عشق چو بازم به ناز سوی تو خواند از برون

4. در ز درون بسته بود من به فسون آمدم

5. من که زدم از ازل لاف شکیب ابد

6. از سر کویت ببین رفتم و چون آمدم

7. زخم امانت بس است مرهم لطفی فرست

8. داغ مرا کز ازل جسته درون آمدم

9. شد در و دیوار او از تن من لاله فام

10. بس که ز داغ غرقه به خون آمدم

11. نقد نیازم نزد بر محک امتحان

12. در نظر درک او بس که زبون آمدم

13. محتشم این در نبود جای چو من ناکسی

14. لیک چو تقدیر بود راهنمون آمدم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عمر بگذشت و شب تاریک هجر آخر نشد
* یا شبم کوتاه می‌بایست، یا عمرم دراز
شعر کامل
هلالی جغتایی
* طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
* غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم
شعر کامل
وحشی بافقی
* ای باد خوش که از چمن عشق می‌رسی
* بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست
شعر کامل
مولوی