محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 434

1. بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم

2. هجر تو را ز بی‌خودی وصل خیال می‌کنم

3. شب که ملول می‌شوم بر دل ریش تا سحر

4. صورت یار می‌کشم دفع ملال می‌کنم

5. او ز کمال دلبری زیب جمال می‌دهد

6. من ز جمال آن پری کسب کمال می‌کنم

7. زلف مساز پرشکن خال به رخ منه که من

8. چون دگران نه عاشقی با خط و خال می‌کنم

9. من که به مه نمی‌کنم نسبت نعل توسنت

10. نسبت طاق ابرویت کی به هلال می‌کنم

11. شیخ حدیث طوبی و سدره کشید در میان

12. من ز میانه فکر آن تازه نهال می‌کنم

13. مجلس یار محتشم هست شریف و من در آن

14. جای خود از پی شرف صف نعال می‌کنم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر بارهٔ آهنینی به پای
* سپهرت بساید نمانی به جای
شعر کامل
فردوسی
* از اتفاق چه خوشتر بود میان دو دوست
* درون پیرهنی چون دو مغز یک بادام
شعر کامل
سعدی
* در هر کمین که آن ترک تیر از کمان گشاید
* دل را هدف توان ساخت جان را سپر توان کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی