محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 455

1. چو نتوانم به مردم قصه آن بی‌وفا گویم

2. شبان گه با مه و انجم سحر گه با صبا گویم

3. شبی کز دوریش گویم حکایت با دل محزون

4. به آخر چون شود نزدیک باز از ابتدا گویم

5. ز پیشت نگذرم تنها که ترسم چون مرا بینی

6. شوی درهم که ناگه با تو حرف آشنا گویم

7. به من لطفی که دی در راه کرد آخر پشیمان شد

8. که ناگه من روم از راه و پیش غیر وا گویم

9. نسیم زلف پرچین تو می‌ارزد به ملک چین

10. اگر زلف تو را مشک خطا گویم

11. به انگیز رقیبان محتشم را داد دشنامی

12. مرا تا هست جان در تن رقیبان را دعا گویم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از ترشرویی ما خاک چه پروا دارد؟
* می اگر سرکه شود تاک چه پروا دارد؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
* راست چون عارض گلبوی عرق کردهٔ یار
شعر کامل
سعدی
* دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده‌وار
* مسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا
شعر کامل
سنایی