محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 61

1. باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است

2. باز این چه مشگ بر ورق لاله سودن است

3. باز این چه نصب کردن خالست برعذار

4. باز این چه داغ بر دل عاشق فزودن است

5. دل بردن چنین ز اسیران ساده دل

6. گوهر به حیله از کف طفلان ربودن است

7. در ابتدای وصل به هجرم اسیر ساخت

8. وصلی چنین بهشت به کافر نمودن است

9. روشن‌ترین غرور و دلیل تکبرش

10. آن دیر دیر لب به تکلم گشودن است

11. سر ازل ز پیر مغان گوش کن که آن

12. بهتر ز حکمت از لب لقمان شنودن است

13. در عشق حالتی بتر از مرگ محتشم

14. دور از وصال دلبر خود زنده بودنست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
* نه هر که آینه سازد سکندری داند
شعر کامل
حافظ
* چون نار ز غم کفته شود این دل اگر من
* آگنده دل از مهر تو چون نار ندارم
شعر کامل
سنایی
* تنگ شد از غم دل جای به من
* یک دل و این همه غم وای به من
شعر کامل
فروغی بسطامی