مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1233

1. درون ظلمتی می‌جو صفاتش

2. که باشد نور و ظلمت محو ذاتش

3. در آن ظلمت رسی در آب حیوان

4. نه در هر ظلمتست آب حیاتش

5. بسی دل‌ها رسد آن جا چو برقی

6. ولی مشکل بود آن جا ثباتش

7. خنک آن بیدق فرخ رخی را

8. که هر دم می‌رساند شه به ماتش

9. بسی دل‌ها چو شکر شد شکسته

10. نگشته صاف و نابسته نباتش

11. بپوشیده ز خود تشریف فقرش

12. هم از یاقوت خود داده زکاتش

13. اگر رویش به قبله می‌نبینی

14. درون کعبه شد جای صلاتش

15. شب قدرست او دریاب او را

16. امان یابی چو برخوانی براتش

17. ز هجران خداوند شمس تبریز

18. شده نالان حیاتش از مماتش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یارب! چه فرخ طالعند، آنانکه در بازار عشق
* دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند
شعر کامل
شیخ بهایی
* بی تو حرامست به خلوت نشست
* حیف بود در به چنین روی بست
شعر کامل
سعدی
* سطوت از کوه ستانند و بکاهی بخشند
* کلهٔ جم به گدای سر راهی بخشند
شعر کامل
اقبال لاهوری