مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 126

1. گستاخ مکن تو ناکسان را

2. در چشم میار این خسان را

3. درزی دزدی چو یافت فرصت

4. کم آرد جامه رسان را

5. ایشان را دار حلقه بر در

6. هم نیز نیند لایق آن را

7. پیشت به فسون و سخره آیند

8. از طمع مپوش این عیان را

9. ایشان چو ز خویش پرغمانند

10. چون دور کنند ز تو غمان را

11. جز خلوت عشق نیست درمان

12. رنج باریک اندهان را

13. یا دیدن دوست یا هوایش

14. دیگر چه کند کسی جهان را

15. تا دیدن دوست در خیالش

16. می‌دار تو در سجود جان را

17. پیشش چو چراغپایه می‌ایست

18. چون فرصت‌هاست مر مهان را

19. وامانده از این زمانه باشی

20. کی بینی اصل این زمان را

21. چون گشت گذار از مکان چشم

22. زو بیند جان آن مکان را

23. جان خوردی تن چو قازغانی

24. بر آتش نه تو قازغان را

25. تا جوش ببینی ز اندرونت

26. زان پس نخری تو داستان را

27. نظاره نقد حال خویشی

28. نظاره درونست راستان را

29. این حال بدایت طریقست

30. با گم شدگان دهم نشان را

31. چون صد منزل از این گذشتند

32. این چون گویم مران کسان را

33. مقصود از این بگو و رستی

34. یعنی که چراغ آسمان را

35. مخدومم شمس حق و دین را

36. کوهست پناه انس و جان را

37. تبریز از او چو آسمان شد

38. دل گم مکناد نردبان را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
* سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
شعر کامل
حافظ
* اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
* به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
شعر کامل
حافظ
* بلبل مکن از گل گله بسیار، که آورد
* صد برگ برای تو و کارت به نوا کرد
شعر کامل
سلمان ساوجی