مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1289

1. دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش

2. چو تشنه تو باشد که باشد سقایش

3. چو بیمار گردد به بازار گردد

4. دکان تو جوید لب قندخایش

5. تویی باغ و گلشن تویی روز روشن

6. مکن دل چو آهن مران از لقایش

7. به درد و به زاری به اندوه و خواری

8. عجب چند داری برون سرایش

9. مها از سر او چو تو سایه بردی

10. چه سود و چه راحت ز سایه همایش

11. چو یک دم نبیند جمال و جلالت

12. بگیرد ملالی ز جان و ز جایش

13. جهان از بهارش چو فردوس گردد

14. چمن بی‌زبانی بگوید ثنایش

15. جواهر که بخشد کف بحر خویش

16. فزایش که بخشد رخ جان فزایش

17. جهان سایه توست روش از تو دارد

18. ز نور تو باشد بقا و فنایش

19. منم مهره تو فتاده ز دستت

20. از این طاس غربت بیا درربایش

21. بگیرم ادب را ببندم دو لب را

22. که تا راز گوید لب دلگشایش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز بادام تر آب گل برانگیخت
* گلابی بر گل بادام می‌ریخت
شعر کامل
نظامی
* گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
* تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
شعر کامل
حافظ
* شب تیره چون روی زنگی سیاه
* ستاره نه پیدا نه خورشید و ماه
شعر کامل
فردوسی