مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 137

1. با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا

2. گوهری باشی و از سنگی فرومانی چرا

3. می‌کشد هر کرکسی اجزات را هر جانبی

4. چون نه مرداری تو بلک باز جانانی چرا

5. دیده‌ات را چون نظر از دیده باقی رسید

6. دیده‌ات شرمین شود از دیده فانی چرا

7. آن که او را کس به نسیه و نقد نستاند به خاک

8. این چنین بیشی کند بر نقده کانی چرا

9. آن سیه جانی که کفر از جان تلخش ننگ داشت

10. زهر ریزد بر تو و تو شهد ایمانی چرا

11. تو چنین لرزان او باشی و او سایه توست

12. آخر او نقشیست جسمانی و تو جانی چرا

13. او همه عیب تو گیرد تا بپوشد عیب خود

14. تو بر او از غیب جان ریزی و می‌دانی چرا

15. چون در او هستی به بینی گویی آن من نیستم

16. دعوی او چون نبینی گوییش آنی چرا

17. خشم یاران فرع باشد اصلشان عشق نوست

18. از برای خشم فرعی اصل را رانی چرا

19. شه به حق چون شمس تبریزیست ثانی نیستش

20. ناحقی را اصل گویی شاه را ثانی چرا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرو با زاهد رعنا در این راه
* که ایشان را در این ره پا به جانیست
شعر کامل
شاه نعمت‌الله ولی
* شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
* تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
شعر کامل
وحشی بافقی
* دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست
* ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگست
شعر کامل
سعدی