مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1451

1. گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم

2. تو قصه خود می گو من قصه خود گفتم

3. بس کردم از دستان زیرا مثل مستان

4. از خواب به هر سویی می جنبم و می افتم

5. من تشنه آن یارم گر خفته و بیدارم

6. با نقش خیال او همراهم و هم جفتم

7. چون صورت آیینه من تابع آن رویم

8. زان رو صفت او را بنمودم و بنهفتم

9. آن دم که بخندید او من نیز بخندیدم

10. وان دم که برآشفت او من نیز برآشفتم

11. باقیش بگو تو هم زیرا که ز بحر توست

12. درهای معانی که در رشته دم سفتم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد
* صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
شعر کامل
حافظ
* مریض عشق به کوی تو تا غبار نشد
* ز ضعف تن نتوانست کز زمین خیزد
شعر کامل
جامی
* این خون کسی ریخته‌ای یا می سرخ است
* یا توت سیاهست که بر جامه چکیده‌ست
شعر کامل
سعدی