مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1516

1. چه نزدیک است جان تو به جانم

2. که هر چیزی که اندیشی بدانم

3. ضمیر همدگر دانند یاران

4. نباشم یار صادق گر ندانم

5. چو آب صاف باشد یار با یار

6. که بنماید در او عکس بنانم

7. اگر چه عامه هم آیینه‌هااند

8. که بنماید در او سود و زیانم

9. ولیکن آن به هر دم تیره گردد

10. که او را نیست صیقل‌های جانم

11. ولی آیینه ای عارف نگردد

12. اگر خاک جهان بر وی فشانم

13. از این آیینه روی خود مگردان

14. که می گوید که جانت را امانم

15. من و گفت من آیینه‌ست جان را

16. بیابد حال خویش اندر بیانم

17. خمش کن تا به ابرو و به غمزه

18. هزاران ماجرا بر وی بخوانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز
* در آفتاب سایه شاه و گدا یکی است
شعر کامل
صائب تبریزی
* صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را
* که کسی نشکند این گونه صف اعدا را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی
* ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
شعر کامل
حافظ