مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1743

1. اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم

2. ز بیضه سر کن و بنگر که ما کیان داریم

3. به آفتاب حقایق به هر سحر گوییم

4. تو جمله جانی و ما از تو نیم جان داریم

5. گر از صفات تو نتوان نشان نمود ولی

6. ز بی‌نشانی اوصاف او نشان داریم

7. دل چو شبنم ما را به بحر بازرسان

8. که دم به دم ز غریبی دو صد زیان داریم

9. چو یوسف از کف گرگان دریده پیرهنم

10. ولی ز همت یعقوب پاسبان داریم

11. به دام تو که همه دام‌ها زبون ویند

12. که هر قدم ز قدم دام امتحان داریم

13. ولیک بندگشا هر دم آن کند با ما

14. که مادر و پدر و عم مگر که آن داریم

15. بنوش کردن زهر این چه جرات است مگر

16. ز کان فضل تو تریاق بی‌کران داریم

17. به خرج کردن این نقد عمر مبتشریم

18. ز عمربخش مگر عمر جاودان داریم

19. نگیرد آینه زنگار هیچ اگر گیرد

20. ز عین زنگ بدان روی دیدمان داریم

21. یقین بنشکند آن نردبان وگر شکند

22. ز عین رخنه اشکست نردبان داریم

23. رهین روز چرایی چو شب کند روزی

24. مکان بهل که مکانی ز لامکان داریم

25. بهار حله دریدی ز رشک و زرد شدی

26. اگر بدیش خبر کاین چنین خزان داریم

27. دهان پر است و خموشم که تا بگویی تو

28. کز آن لب شکرینت شکرفشان داریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بامداد آن لعبت خوش لب ز بهر بوی خوش
* چون گلاب پارسی بر زلف مشک‌آگین زند
شعر کامل
امیر معزی
* هشیار به هنگامۀ محشر نتوان رفت
* ای کاش که از سایۀ تاکم گذرانند
شعر کامل
حزین لاهیجی
* دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
* ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
شعر کامل
حافظ