مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1796

1. دلدار من در باغ دی می گشت و می گفت ای چمن

2. صد حور کش داری ولی بنگر یکی داری چو من

3. قدر لبم نشناختی با من دغاها باختی

4. اینک چنین بگداختی حیران فی هذا الزمن

5. ای فتنه‌ها انگیخته بر خلق آتش ریخته

6. وز آسمان آویخته بر هر دلی پنهان رسن

7. در بحر صاف پاک تو جمله جهان خاشاک تو

8. در بحر تو رقصان شده خاشاک نقش مرد و زن

9. خاشاک اگر گردان بود از موج جان از جا مرو

10. سرنای خود را گفته تو من دم زنم تو دم مزن

11. بس شمع‌ها افروختی بیرون ز سقف آسمان

12. بس نقش‌ها بنگاشتی بیرون ز شهر جان و تن

13. ای بی‌خیال روی تو جمله حقیقت‌ها خیال

14. ای بی‌تو جان اندر تنم چون مرده‌ای اندر کفن

15. بی‌نور نورافروز او ای چشم من چیزی مبین

16. بی‌جان جان انگیز او ای جان من رو جان مکن

17. گفتم صلای ماجرا ما را نمی‌پرسی چرا

18. گفتا که پرسش‌های ما بیرون ز گوش است و دهن

19. ای سایه معشوق را معشوق خود پنداشته

20. ای سال‌ها نشناخته تو خویش را از پیرهن

21. تا جان بااندازه‌ات بر جان بی‌اندازه زد

22. جانت نگنجد در بدن شمعت نگنجد در لگن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون لاله به نوروز قدح گیر بدست
* با لاله‌رخی اگر تو را فرصت هست
شعر کامل
خیام
* تا چند در میان فکنی باد و شانه را؟
* دل را نمی دهیم به زلف تو، زور نیست!
شعر کامل
صائب تبریزی
* خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد
* چرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی
شعر کامل
سعدی