مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 191

1. بیدار کن طرب را بر من بزن تو خود را

2. چشمی چنین بگردان کوری چشم بد را

3. خود را بزن تو بر من اینست زنده کردن

4. بر مرده زن چو عیسی افسون معتمد را

5. ای رویت از قمر به آن رو به روی من نه

6. تا بنده دیده باشد صد دولت ابد را

7. در واقعه بدیدم کز قند تو چشیدم

8. با آن نشان که گفتی این بوسه نام زد را

9. جان فرشته بودی یا رب چه گشته بودی

10. کز چهره می‌نمودی لم یتخذ ولد را

11. چون دست تو کشیدم صورت دگر ندیدم

12. بی هوشیی بدیدم گم کرده مر خرد را

13. جام چو نار درده بی‌رحم وار درده

14. تا گم شوم ندانم خود را و نیک و بد را

15. این بار جام پر کن لیکن تمام پر کن

16. تا چشم سیر گردد یک سو نهد حسد را

17. درده میی ز بالا در لا اله الا

18. تا روح اله بیند ویران کند جسد را

19. از قالب نمدوش رفت آینه خرد خوش

20. چندانک خواهی اکنون می‌زن تو این نمد را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ساختم با آتش دل لاله زاری شد مرا
* سوختم خار تعلق نوبهاری شد مرا
شعر کامل
رهی معیری
* بد و نیک هم بگذرد بی‌گمان
* رهایی نباشد ز چنگ زمان
شعر کامل
فردوسی
* سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت
* تو چو نرگس بی‌زبان از چشم اسراری بگو
شعر کامل
مولوی