مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1936

1. عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن

2. تا چه‌ها در می دمد این عشق در سرنای تن

3. هست این سر ناپدید و هست سرنایی نهان

4. از می لب‌هاش باری مست شد سرنای من

5. گاه سرنا می نوازد گاه سرنا می گزد

6. آه از این سرنایی شیرین نوای نی شکن

7. شمع و شاهد روی او و نقل و باده لعل او

8. ای ز لعلش مست گشته هم حسن هم بوالحسن

9. بوحسن گو بوالحسن را کو ز بویش مست شد

10. وان حسن از بو گذشت و قند دارد در دهن

11. آسمان چون خرقه رقصان و صوفی ناپدید

12. ای مسلمانان کی دیده‌ست خرقه رقصان بی‌بدن

13. خرقه رقصان از تن است و جسم رقصان است ز جان

14. گردن جان را ببسته عشق جانان در رسن

15. ای دل مخمور گویی باده‌ات گیرا نبود

16. باده گیرای او وانگه کسی با خویشتن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه مایه بر سر این ملک سروران بودند
* چو دور عمر به سر شد درآمدند از پای
شعر کامل
سعدی
* عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود
* من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش
شعر کامل
سعدی
* ثمر در پای خود افشاندن از هر نخل می آید
* خوشانخلی که فیض خود به جای دور می بارد
شعر کامل
صائب تبریزی