مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1993

1. هیچ باشد که رسد آن شکر و پسته من

2. نقل سازد جهت این جگر خسته من

3. دست خود بر سر من مالد از روی کرم

4. که تو چونی هله ای بی‌دل و پابسته من

5. سر گران گشته از آن باده بی‌ساغر من

6. زعفران کشته بدین لاله بررسته من

7. زخم بر تار تو اندرخور خود چون رانم

8. ای گسسته رگت از زخمه آهسته من

9. چون تنم جان نشود زان ابدی آب حیات

10. چون دلم برنجهد زان بت برجسته من

11. هله ای طیف خیالش بنشین و بشنو

12. یک زمانی سخن پخته به نبشته من

13. چون مه چارده شب را تو برآرای به حسن

14. ای به شب‌ها و سحرها به دعا جسته من

15. چند صف‌ها بشکستی و بدیدی همه را

16. هیچ دیدی تو صفی چون صف اشکسته من

17. لاله زار و چمن ار چه که همه ملک وی است

18. هوس و رغبت او بین تو به گلدسته من

19. لب ببند و قصص عشق به گوش او گوی

20. که حریص آمد بر گفتن پیوسته من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گرچه میدانم قسم خوردن به جانت خوب نیست
* هم به جان تو که یادم نیست سوگندی دگر
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* قامت به ناز افراخته، خلقی ز پا انداخته
* دل‌ها مسخر ساخته، کشورستانی را ببین
شعر کامل
فروغی بسطامی
* مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
* که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم
شعر کامل
سعدی